پاسخ به سؤالات دانش آموزان آموزشگاه ارشاد
داستان غائب شدن حضرت ادریس و الیاس چیست ؟
یكی از پیامبران كه نامش در قرآن دوبار آمده و در آیه 56 سوره مریم به عنوان پیامبر صدیق یاد شده، حضرت ادریس است كه در اینجا نظر شما را به پاره ای از ویژگیهای او جلب می كنیم .
ادریس كه نام اصلیش «اُخنوخ» است در نزدیك كوفه در مكان فعلی مسجد سهله می زیست. او خیاط بود و مدت سیصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم علیه السلام می رسد. سی صحیفه از كتابهای آسمانی بر او نازل گردید. تا قبل از ایشان مردم برای پوشش بدن خود از پوست حیوانات استفاده می كردند، او نخستین كسی بود كه خیاطی كرد و طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباسهای دوخته شده استفاده می كردند. او بلند قامت و تنومند و نخستین انسانی بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آنها را تدریس می كرد. كتابهای آسمانی را به مردم می آموخت و آنها را از اندرزهای خود بهره مند می ساخت، از این رو نام او را ادریس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندی در بهشت به او عنایت فرمود و او را از مواهب بهشتی بهره مند ساخت ادریس بسیار درباره عظمت خلقت می اندیشید و با خود می گفت:«این آسمانها، زمین، خلایق عظیم، خورشید، ماه، ستارگان، ابر، باران و سایر پدیده ها دارای پروردگاری است كه آنها را تدبیر نموده و سامان می بخشد، بنابراین او را آن گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كنهدایت هزار نفرادریس همچنان با بیانات شیوا و اندرزهای دلپذیر و هشدارهای كوبنده، قوم خود را به سوی خدا دعوت می كرد. در این مسیر با طایفه ای از قوم خود ملاقات نمود كه همه بت پرست و در انواع انحرافها و گمراهیها گرفتار بودند. ادریس به اندرز و نصیحت آنها پرداخت و آنها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به سوی خدا دعوت كرد. آنها یكی پس از دیگری تحت تأثیر قرار گرفته و به او پیوستند. نخست تعداد هدایت شدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسید. به همین ترتیب یكی پس از دیگری هدایت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسیدند.ادریس از میان آنها صد نفر از برترین ها را برگزید، و از میان صد نفر، هفتاد نفر، و از میان هفتاد نفر ده نفر، و از میان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادریس با این هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نیاز با خدا پرداختند خداوند به ادریس وحی كرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آنها همچنان با ادریس به عبات الهی پرداختند تا زمانی كه خداوند روح ادریس علیه السلام را به ملأ اعلی برد.
مبارزه ادریس با طاغوت عصرش
ادریس تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمی كرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمی به كسی شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ایستادگی نماید. به عنوان نمونه به داستان زیر توجه نمایید: در عصر او پادشاه ستمگری حكومت می كرد، ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سرباز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از این رو آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبّار، به عنوان«رافَضی» (یعنی ترك كننده اطاعت شاه) خواندند.روزی شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شكار مشغول بود كه به زمین مزروعی بسیار خرّم و شادابی رسید، پرسید: «این زمین به چه كسی تعلق دارد؟»اطرافیان گفتند: «به یكی از پیروان ادریس».شاه، صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: این ملك را به من بفروش. او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاج تر از تو می باشم و به هیچ عنوان از آن دست نمی كشم.شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو كرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند كه رهنمودهای ادریس، مردم را بر ضد شاه، پرجرئت و قوی دل كرده است.همسر شاه كه یك زن ستمگر و بی رحم بود گفت: «من تدبیری می كنم كه هم تو صاحب آن زمین شوی و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند.»شاه گفت: «آن تدبیر چیست؟»زن كه حزبی بنام «ازارقه» (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بی دین تشكیل داده بود به شاه گفت: «من جمعی از حزب «ازارقه» را می فرستم تا صاحب آن زمین را به اینجا بیاورند و همه ی آنها شهادت بدهند كه او آیین تو را ترك كرده، در نتیجه كشتن او جایز می شود، تو نیز او را می كشی و آن سرزمین خرّم را تصرّف می كنی.»شاه از این نیرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شیعه ی ادریس، زمینهای مزروعی او را تصرّف و غصب نمود.حضرت ادریس از جریان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده ؛ آیین او را باطل دانست و او را به سوی حق دعوت نمود، سرانجام به او گفت: «اگر توبه نكنی و از روش خود برنگردی، به زودی عذاب الهی تو را فرا خواهد گرفت، و من پیام خود را از طرف خداوند به تو رساندم.»همسر شاه، به او گفت: هیچ ناراحت مباش، من نقشه ی قتل ادریس را طرح كرده ام، و با كشتن او رسالتش نیز باطل می شود.»آن نقشه این بود كه چهل نفر را مخفیانه مأمور كشتن ادریس كرد، ولی ادریس توسّط مأموران مخفی خود، از جریان آگاه شد و از محلّ و مكان همیشگی خود به جای دیگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند مدّتها گذشت تا اینكه عذاب قحطی، كشور شاه را فرا گرفت كار به جایی رسید كه زن شاه، شبها به گدایی می پرداخت تا اینكه شبی سگها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دریدند. بلای قحطی نیز بیست سال طول كشید و سرانجام، آنها كه باقی مانده بودند به ادریس و خدای ادریس ایمان آوردند و كم كم بلاها رفع گردید. و ادریس علیه السلام پیروز شد.
آروزی ادریس برای ادامه زندگی به خاطر شكرگزاری
فرشته ای از سوی خداوند نزد ادریس علیه السلام آمد و او را به آمرزش گناهان و قبولی اعمالش مژده داد. ادریس بسیار خشنود شد و شكر خدای را به جای آورد، سپس آرزو كرد همیشه زنده بماند به شكرگزاری خداوند بپردازد.فرشته از او پرسید: «چه آرزویی داری؟»ادریس گفت: «جز این آرزو ندارم كه زنده بمانم و شكرگزاری خدا كنم، زیرا در این مدّت دعا می كردم كه اعمالم پذیرفته شود كه پذیرفته شد، اینك بر آنم كه خدا را به خاطر قبولی اعمالم شكر نمایم و این شكر ادامه یابد.»فرشته بال خود را گشود و ادریس را در برگرفت و او را به آسمانها برد. اینك ادریس زنده است و به شكرگزاری خداوند اشتغال دارد.مطابق بعضی از روایات، ادریس پس از مدّتی كه در آسمانها بود، عزرائیل روح او را در بین آسمان چهارم و پنجم قبض كرد، چنانكه خاطرنشان می شود.قبض روح ادریس علیه السلام بین آسمان چهارم و پنجم امام صادق علیه السلام فرمود: یكی از فرشتگان، مشمول غضب خداوند شد. خداوند بال و پرش را شكست و او را در جزیره ای انداخت. او سالها در آنجا در عذاب به سر می برد تا وقتی كه ادریس به پیامبری رسید. او خود را به ادریس رسانید و عرض كرد: «ای پیامر خدا! دعا كن خداوند از من خشنود شود، و بال و پرم را سالم كند.»ادریس برای او دعا كرد، او خوب شد و تصمیم گرفت به طرف آسمانها صعود نماید اما قبل از رفتن، نزد ادریس آمد و تشكّر كرد و گفت: «آیا حاجتی داری زیرا می خواهم احسان تو را جبران كنم.»ادریس گفت: «آری، دوست دارم مرا به آسمان ببری، تا با عزرائیل ملاقات كنم با او اُنس بگیرم، زیرا یاد او زندگی مرا تلخ كرده است.»آن فرشته، ادریس را بر روی بال خود گرفت و به سوی آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسید، در آنجا عزرائیل را دید كه از روی تعجّب سرش را تكان می دهد.ادریس به عزرائیل سلام كرد، و گفت: «چرا سرت را حركت می دهی؟»عزرائیل گفت: «خداوند متعال به من فرمان داده كه روح تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنین چیزی ممكن است با اینكه بین آسمان چهارم و سوم، پانصد سال راه فاصله است، و بین آسمان سوم و دوّم نیز همین مقدار فاصله. (و من اكنون در سایه ی عرش هستم و تا زمین فاصله فراوانی دارم و ادریس در زمین است، چگونه این راه طولانی را می پیماید و تا بالای آسمان چهارم می آید!!). آنگاه عزرائیل همانجا روح ادریس را قبض كرد. این است سخن خداوند ( آیه ی 57 سوره ی مریم) كه می فرماید: «وَ رَفَعناهُ مَكاناً عَلِیّاً؛ و ما ادریس را به مقام بالایی ارتقا دادیم.»پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: در شب معراج، مردی را در آسمان چهارم دیدم، از جبرئیل پرسیدم: «این مرد كیست؟» جبرئیل گفت: «این ادریس است كه خداوند او را به مقام ارجمندی بالا آورده است.» به ادریس سلام كردم و برای او طلب آمرزش نمودم، او نیز بر من سلام كرد و برایم طلب آمرزش نمود.
و اما حضرت الیاس :
در روایتی آمده که علت طول عمر و زنده ماندن حضرت الیاس (ع)، عشق و علاقه فوق العاده ایشان به مناجات و عبادت خدا بوده است. در این روایت آمده است :
روزی عزرائیل نزد الیاس (ع) آمد تا روحش را قبض کند، الیاس (ع) گریست. عزرائیل گفت آیا گریه می کنی با این که به سوی پروردگارت باز می گرددی. الیاس گفت: گریه ام برای مرگ نیست، بلکه برای فراق از شبهای طولانی زمستان و روزهای تابستان است که دوستان خدا این شب ها را به عبادت می گذرانند و با محبوبشان خدا، راز و نیاز می کنند و لذت می برند. ولی من می خواهم از صف آنها جدا گردم و اسیر خاک شوم . خداوند به الیاس چنین وحی کرد: تو را به خاطر آن که علاقه به مناجات داری و می خواهی در خدمت مردم باشی تا روز قیامت مهلت دادم .

منظور از عالم ذر چیست ؟
در ذيل توضيح كافي در مورد عالم ذر و نظريات مختلف در آن بيان شده است. اميدواريم با مطالعه آن پاسخ را دريافت نماييد و چنانچه در اين پاسخ جوابهاي ديگر ابهامي باقي مانده، در مكاتبه بعدي بنويسيد تا پاسخ تكميلي ارائه شود. برخي از سؤالات شما به جهت اشتراك با هم ادغام شده و به صورت يك سؤال در آمده، و بعضي از پرسشها به نوعي تغيير يافته است. چنان چه به بعضي ابعاد توجه نشده، در مكاتبه بعدي يادآور شويد. آياتي(1) وجود دارد كه مفادش آن است كه از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما اين پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نميدهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف كردهاند. در ذيل به برخي از اين نظريهها اشاره ميكنيم:
ألف) نظريه محدّثان اسلامي
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: "ألست بربّكم" آنان گفتند "بلي" سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. ين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راههاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كردهاند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفتهاند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواستهاي طبيعي و فطري به جهان گام مينهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذرهاي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقتهاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت ميرسد. به عبارت ديگر: خدا انسانها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد و آفرينش آنها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند. هنگامي كه انسانها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته ميشود: من خداي شما نيستم؟ آنان ميگويند: چرا گواهي ميدهيم كه خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسانها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمدهاند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضورا مييابد و يافتهاش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسانها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود ميكند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل ميگردد.(5) آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاههاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود. پس از بيان نظريات مختلف ميگوييم: ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان ميباشد. در اين گفت و گو خداوند از انسانها اقرار ميگيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان ميباشد كه درآينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟ در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است. آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانستهاند.
ألف) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است. خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسانها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسانها گفتند "بلي". شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: "سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانپذير آمديم"(6) آن دو گفتند با رغبت ميآييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است. پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است.
بايد توجه داشت كه خود قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است. "اگر قرآن را بركوهي فرو ميفرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده ميديدي و اين مثلها را براي مردم ميزنيم؛ باشد كه آنان بينديشند".(7)
در اين آيه خداوند ميفرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: معناي دوم كه بيشتر مورد نظر است، اين ميباشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن ميگويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مينمايانند و ربوبيت او را بيان ميكنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است. با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نميتواند ادعاي فراموشي و غفلت كند. نكتهاي كه از آيه به دست ميآيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان ميباشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام ميشود، سپس مكلف به تكاليف الهي ميگردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است. با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا ميباشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ ميدهد. بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلكه آيه يا صرفاً يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن ميگويد كه مربوط به بعد از تولد انسان ميباشد.(9)
براي آگاهي بيشتر ر.ك: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن كريم، آيتالله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين كتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پينوشتها:
1 - اعراف(7) آيه 172 - 174.
2 - مجمعالبيان،ج5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3 - تفسير تبيان، ج5، ص 28؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 390.
4 - مجمعالبيان، ج4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج15، ص 53.
5 - تفسير الميزان،ج8،ص 455.
6 - فصلت(41) آيه 16.
7 - حشر(59) آيه21.
8 - جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9 - جوادي آملي، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
برای دریافت کتاب عالم ذر به آدرس ذیل مراجعه فرمایید
www.ghaemiyeh.com/dijital-library?sobi2Task=sobi2Details&catid=15&sobi2Id=701

نام دختران حضرت آدم علیه السلام چیست وفرزندان آن حضرت چگونه ازدواج کرده اند ؟
و در تواریخ و اخبار عدد فرزندان آنها را چهل فرزند و در پاره ای از روایات صد و حتی بیشتر ذکر کرده اند، که از آن جمله است پسران: هابیل، قابیل و شیث، دختران: عناق، اقلیما و لوزا. در روایت دیگری از شیخ صدوق است که حوا پانصد شکم فرزند آورد و در هر شکم پسری و دختری که مجموعاً صاحب هزار اولاد گردید.(تاریخ انبیاء تألیف حسین عمادزاده، ج1، ص118)
به عبارتی حوا در ابتدا هابیل و خواهرش اقلیما را زائید و در شکم دوم قابیل و خواهرش لوزا متولد شدند و به روایتی دیگر آدم(ع) پس از قتل هابیل مدتی گریست و به حوا نزدیک نشد تا پس از سالیان دراز شیث به تنهایی متولد گردید که او را هبة الله نامیدند.
اما درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم(ع) و ازدیاد نسل آدم(ع) در زمین در روایات اختلاف است. قرآن در مورد ازدواج فرزندان آدم(ع) چیزی بیان نکرده و تنها روایات اسلامی است که ازدواج آنها را بطور کلی به دو گونه نقل کرده اند: صورت اول آنکه حوا در هر نوبت بارداری دو فرزند یکی پسر و یکی دختر به دنیا می آورد و وقتی که آنها به سن بلوغ رسیدند، پسری که از نوبت اول بود با دختری که از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبت اول ازدواج کردند و این گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم می گویند چون در آن زمان چاره ای نبود خداوند اینگونه ازدواج را بطور موقت اجازه داد و سپس برای همیشه ممنوع گردانید. صورت دوم آنکه خداوند برای پسران آدم(ع) همسرانی از حوریان و جنیان بصورت بشر فرستاد.(دوره کامل قصه های قرآن، تألیف سید محمد صحفی، ص24) به نقلی دیگر خداوند برای هابیل همسری بصورت فرشته و برای قابیل زنی بصورت جن خلق کرد.(حیاة القلوب، تألیف علامه مجلسی، ج1، ص196) و نسل بعد که دخترها و پسرها عموزاده بودند، با یکدیگر ازدواج نمودند و بدین ترتیب نسل بشر در روی زمین فزونی گرفت. برای شیث نیز حوریه ای خلق شد مانند حوا که برای آدم(ع) خلق گردید و شیث از او صاحب دختری شد که نامش را حورة گذاردند.(بحارالانوار، تألیف علامه مجلسی، ج11،ص277و288)

در باره ماه نیسان و اعمال آن توضیح دهید ؟
نیسان یکی از ماه های رومی است که تقریبا از بیست و سوم فروردین ماه آغاز می گردد. برای این ماه و آداب آن اعمال و روایاتی وارد شده است که اهم آنها عبارتند از :
روزى جمعى از اصحاب نشسته بودند حضرت رسالت پناه صلى الله عليه وآله و سلم داخل شد و بر ايشان سلام فرمود و ايشان جواب سلام گفتند پس حضرت صلي الله عليه و آله فرمود كه مىخواهيد دوائى را كه جبرئيل به من ياد داده تا محتاج به دواى اطبّا نباشم، به شما ياد دهم؟
پس حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام و سلمان و ديگران سؤال نمودند كه آن دوا چيست؟
حضرت رسول صلى الله عليه وآله و سلم به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب نمود و فرمود كه در ماه نيسان رومى آب باران مىگيرى و
هفتاد مرتبه سوره «فاتحة الكتاب» و
هفتاد مرتبه «آيةالكرسى» و
هفتاد مرتبه سوره «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِروُنَ» و
هفتاد مرتبه سوره «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلى» و
هفتاد مرتبه سوره «قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» وَ
هفتاد مرتبه سوره «قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» و
هفتاد مرتبه سوره «قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ» و
هفتاد مرتبه «لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ» و
هفتاد مرتبه «اللَّهُ اَكْبَرُ» و
هفتاد مرتبه «اَللّهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ» و
هفتاد مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِِ وَلا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَرُ»
بر آن مي خواني وهفت روز (در برخي از روايات چهل روز آمده) در بامداد و شامگاه از آن آب مىآشامى. حقّ تعالى بر شما از آسمان آبى براى آنكه پاك گرداند شما را به آن و ببرد از شما وسوسه شيطان را و دلهاى شما را محكم گرداند و ثابت گرداند. به حقّ آن خداوندى كه مرا براستى بر خلق مبعوث گردانيده است سوگند ياد مىكنم كه جبرئيل گفت كه حق تعالى بردارد از كسىكه اين آب را مىآشامد هر دردى را كه در بدنش باشد و او را عافيت بخشد؛ و دردها را از بدن او و استخوانهاى او بيرون كند و اگر در لوح دردى براى او مقدّر شده باشد محو نمايد. و به حق پروردگارى كه مرا به حقّ فرستاده اگر فرزند نداشته باشد و فرزند خواهد آب نيسان را به آن نيّت بياشامد او را فرزند روزى گردد و اگر زن عقيم باشد وفرزند نياورد واز اين آب با نيّت بياشامد فرزند از او بوجود آيد و اگر مرد و زن پسر خواهند يا دختر از آن آب بياشامند مقصودايشان بهعمل آيد چنانچهحقتعالى مىفرمايد: يَهَبُ لِمَنْ يَشآءُ اِناثاً وَيَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ اَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَاِناثاً وَيَجْعَلُ مَنْ يَشآءُ عَقيماً يعنى حق تعالى مىبخشد هر كه را خواهد دختران و هر كه را خواهد پسران يا جُفت مىگرداند براى ايشان پسران و دختران يعنى هر دو را به ايشان عطا مىكند و هر كه را خواهد عقيم و بىفرزند گرداند. پس حضرت فرمود كه اگر كسى سردرد داشته باشد و از اين آب بياشامد صُداع و سر درد او به قدرت الهى ساكن گردد و اگر درد چشم داشته باشد و در چشمهاى خود قطرهاى از اين آب بچكاند و بياشامد و چشمهاى خود را از آن آب بشويد به اذن خداى تعالى شفا يابد و آشاميدن از آن آب بُن دندانها را محكم گرداند و دهان را خوشبو كند و لعاب بُن دندانها را كم كُند و بلغم را كم كُند و تُخَمه و اِمْتِلا به سبب خوردن طعام و آشاميدن آب به هم نرساند و از بادهاى قولنج و غير آن متأذّى نگردد و درد پشت و درد شكم بهم نرساند و از زُكام آزار نكشد و درد دندان بهم نرساند و درد معده و كرم معده را زايل گرداند و محتاج به حجامت نگردد و از مرض بواسير و خارش بدن و آبله و ديوانگى و خُوره و پيسى و رُعاف و قَىّ نجات يابد و كور و لال و كر و زمينگير نشود و آب سياه در ديدهاش نزول نكند و دردى كه موجب افطار روزه و نقصان نماز او باشد او را عارض نگردد و از وسوسههاى جنّيان و شياطين متأذّى نگردد. هر كه از اين آب بياشامد و به جميع دردهائى كه در مردم مىباشد مبتلا باشد موجب شفا از جميع آنها گردد پس جبرئيل گفت به حقّ خداوندى كه تو را به راستى فرستاده هر كه اين آيات را بر اين آب بخواند و بياشامد حقّ تعالى دلش را مملوّ گرداند از نور و روشنى و الهام خود را در دل او وارد سازد پس حضرت رسولصلى الله عليه وآله و سلم فرمود كه جبرئيل گفت هر كه از اين آب بياشامد و به جميع دردهائى كه در مردم مىباشد مبتلا باشد موجب شفا از جميع آنها گردد پس جبرئيل گفت به حقّ خداوندى كه تو را به راستى فرستاده هر كه اين آيات را بر اين آب بخواند و بياشامد حقّ تعالى دلش را مملوّ گرداند از نور و روشنى و الهام خود را در دل او وارد سازد و حكمت بر زبان او جارى گرداند و پر كند دل او را از فهم و بينائى و به او عطا كند از كرامتها آنچه به احدى از عالميان عطا نكرده باشد و هزار مغفرت و هزار رحمت بر او بفرستد و غش و خيانت و غيبت و حسد و بَغْى و كبر و بخل و حرص و غضب را از دل او بردارد و از عداوت و دشمنى مردم و بدگوئى ايشان نجات يابد و موجب شفاء جميع امراض او گردد. واگر در زندان باشد و از آن آب بياشامد از حبس نجات يابد و سردى بر طَبع او غالب نگردد و آب باران مطلقاً مبارك است و منفعت دارد خواه در نيسان ببارد و خواه در غير آن چنانچه در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام منقول است كه بياشاميد آب آسمان را كه پاك كننده بدن شما است و دردها را دفع مىكند چنانچه حق تعالى مىفرمايد: وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمآءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَلِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأقْدامَ يعنى مىفرستد حقّ تعالى بر شما از آسمان آبى براى آنكه پاك گرداند شما را به آن و ببرد از شما وسوسه شيطان را و دلهاى شما را محكم گرداند و ثابت گرداند به آن قدمهاى شما را و در عمل نيسان بهتر آن است كه اگر جمعى خوانند هر يك مجموع آن سورهها و اذكار را هفتاد مرتبه بخوانند و از براى آنها كه مىخوانند فايدهاش عظيمتر و ثوابش بيشتر است .
به وبلاگ دینی ،قــرآن مقطع راهنمایی شهرستان شاهین دژ خوش آمدید .